بریکس یکی از سازوکارهای قدرتهای نوظهور بود که در بازهای بیش از یک دهه به رویکرد نظمسازی در نظام بینالملل رسیده است. توسعه این سازوکار سیاسی به یک ساختار شبهنهادی در شرایطی صورت گرفته که تنشهای فزاینده بین قدرتهای بزرگ و به چالش کشیده شدن هژمونی آمریکا بیش از پیش در جهان نمایان شده است.
بروندادهای این شرایط نیز بر ساختارهای نظم کنونی جهان منجر به بازتولید ویژگیها و رویکردهای رفتاری بریکس بر اساس ایدههای توسعهگرایانه شده است. از این رو فهم چشماندازهای واقعگرایانه بریکس در نظم جهانی در حال گذار میتواند عامل مهمی برای تصمیمسازی و تصمیمگیری در بازیگران علاقهمند به این پلتفرم سیاسی باشد.
یکی از مهمترین ایدههای بریکس که درواقع به شکل متناقضنمایی با گفتمانهای غالب جهانی در خصوص آن تضاد دارد، نوع برداشت آن نسبت به غرب است. در شرایطی که گفتمانهای سیاسی و هنجاری غالب در جهان بریکس را به عنوان یک ساختار «ضدغربی» و در گفتمانهای متعادلتر یک پلتفرم «غیرغربی» میشناسند، برآوردهای عمیقتر نشان میدهد تکامل بریکس کمی پیچیدهتر است.
ایده اصلی توسعه بریکس و کارکردهای آن به طور کلی حفظ نظم کنونی جهان و حتی تقویت آن است. ایده شکلگیری بریکس بر اساس تجمیع رویکردهای محافظهکار و تجدیدنظرطلب نسبت به نظم بینالملل بر این قائل است که غرب به عنوان ایجادکننده و تکاملدهنده نظم کنونی جهان، در شرایطی که منافع نسبی آن در مقابل سایر رقبا تامین نمیشود به سمت به خودتخریبگری روی آورده است. از این رو مهمترین بازیگرِ جهانی برهم زننده نظم موجود درواقع خود غرب است.
در این چارچوب اقدامات اخیر دولت آمریکا برای معرفی نظام تعرفهای جدید که در اساس با شالودههای مذاکرات «گات» (موافقتنامه عمومی تعرفه و تجارت) در خصوص سازمان تجارت جهانی در تضاد است یک نشانه آشکار محسوب میشود. اقدامات یکجانبه غرب در حمایت از رژیم صهیونیستی علیه قانون جهانی حقوق بشر و بنیانهایی که غرب دههها برای آن هزینه و انرژی صرف کرده است، نمونه دیگری از این رویکرد است. در سطح ساختار شورای امنیت نیز «مشروعیت»، «مرجعیت» و «کارکردهای» این نهاد امنیتساز در موضوعاتی همچون برجام که با فعالسازی مکانیزم ماشه توسط کشورهای اروپایی تضعیف شد، نشانهای دیگر از این رویکرد خودتخریبی غرب نسبت به نظم جهانی کنونی است.
بر اساس این روند، بریکس راهبرد کلیدی خود را درواقع مقاومت در مقابل خودتخریبی غرب علیه نظم جهانی کنونی میبیند. بیانیه نشست سران بریکس در کازان صریحا تعهد کشورهای عضو را به نظم جهانی بر اساس «قوانین بینالمللی» و «منشور سازمان ملل» میداند که هر دو توسط غرب تکامل یافتهاند. روسای جمهور روسیه و به ویژه چین نیز بارها بر این موضوع تاکید کردهاند. با این حال بریکس نظم جدید جهانی مدنظر خود را دموکراتیکتر، فراگیرتر و چندقطبیتر میداند که رویکردی همراستا با «گفتمان» اما در تضاد با «رفتار» غرب محسوب میشود.
از این جهت باید تاکید داشت که بریکس در ذات و بدنه خود لزوما ضدغربی و حتی غیرغربی هم نیست، بلکه در فرایند تاریخ بهدنبال تکاملی عادلانهتر از نظم کنونی با حفظ ثبات در جهان است. با این حال تمرکز بر ایده چندصدایی و مقابله با نظامسازی هژمونیک و اقتدارگرایانه غرب، اصلی است که از سوی آمریکا و اروپا بهعنوان یک رویکرد تقابلی پنداشته میشود.
در عین حال بریکس برخی اصول کلیدی و راهبردی دیگر را در مدل جهانی خود برای نظم جدید مطرح میکند. بریکس در مقابل رویکرد اقتدارگرایانه و نواستعماری نظم جهانی پس از دهه ۱۹۹۰ میلادی مشارکت بر اساس اصول برابری را به شدت مورد تاکید قرار میدهد. به رسمیت شناختن حق مشارکت برای بازیگران مختلف در نظم جدید و پیشگیری از تنشهای ناشی از سرکوبهای ساختاریافته در طول تاریخ که عامل کلیدی بینظمی و آشوبهای بزرگ بودهاند؛ ایده کلیدی این رویکرد است. مهمترین نمونههای چنین روندی را میتوان در شکلگیری جنگ جهانی دوم و در نمونههای متاخر مواردی نظیر تحولات بیداری اسلامی یا بهار عربی در نظر گرفت. تجربیاتی نظیر عراق، لیبی و سوریه که با مداخلات مستقیم غرب به چنین سرنوشتی دچار شدهاند، چنین حقوقی نظیر تعیین سرنوشت، شناسایی حاکمیت دولتها، عدم مداخله در امور داخلی و کاربرد زور را مورد تاکید قرار میدهد که از بنیانهای کلیدی ایده بریکس است.
بریکس همچنین در میان اصول کلیدی خود یک مدلسازی جدید از توسعه را مد نظر قرار میدهد که در سطح اقتصادی مبتنی بر اصول کلان تکامل یافته در جهان توسط غرب (نظیر تجارت جهانی) است، اما برخی تفاوتهای کلیدی در سطح سیاسی دارد. این ایده همکاری اقتصادی بدون پیششرط سیاسی را اولویت کلیدی توسعه میداند؛ رویکردی که پیشتر از سوی غرب در قالبهایی نظیر وامهای مشروط، مداخلات سیاسی، شکلدهی به حلقههای وفاداری و حتی تحریم مطرح شده بود. مهمترین مصداق از این رویکرد بانک توسعه بریکس است که تلاش کرده بدون حداقل ملاحظات سیاسی و مشروط کردن فرایندهای مالی، وامهای توسعهای را در اختیار شرکای آن قرار دهد.
در نهایت، مقابل ایدههای انحصارگرایانه غرب برای حفظ نظام سلسلهمراتبی، یکجانبه و اقتدارگرایانه نسبت به نظم اقتصادی جهانی، بریکس مبتنی بر گفتمان غرب برای چندجانبهگرایی ایدههایی نظیر سیستمهای یکپارچه و جدید تجاری و مالی را مطرح میکند که در واقع تکاملی از ایدههایی همچون بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و سازمان تجارت جهانی است. مهمترین مصداق از این موضوع نظامهای جدید پرداخت است که در مواردی نظیر سوئیفت به اهرمی برای اعمال فشار و بهرهبرداری سیاسی تبدیل شده و نظم اقتصادی جهانی را دچار اختلال کردهاند.
پایان/













نظر شما